۱.۰۵.۱۳۸۹

دوره هاشمی داشت تمام می شد

دوره ریاست (جمهوری) هاشمی داشت تمام می شد،
اواخر دوره او، همزمان شده بود با اعتراضات و اعتصابات کارگری،
تورم 50 درصدی امان از مردم بریده بود،
فضای نقد کاملا بسته شده بود و با کوچکترین انتقادی برخورد می شد
و ... .
ایده تغییر قانون اساسی توسط اشخاصی مانند مهاجرانی برای امتداد ریاست هاشمی هم فضا را برای شدیدتر شدن انتقاد از هاشمی بالا برده بود.
جناح راست، در چنین فضایی، شرایط را برای سرکار آمدن خود مهیا می دید.
باید کاری میکردند!
در چنین فضایی سید محمد خاتمی، وزیر فرهنگ دوران هاشمی پا به عرصه میگذارد.
انتقاد وی از فضای بسته نقد و شعارهای آزادی وی، جمعیت را به هیجان وا می دارد؛
سلام بر سه سید فاطمی؛ خمینی و خامنه ای، خاتمی !

آری شعارهای انتقادی از دولت قبلی چنان جذاب می نمود که
همگی این سید اولاد پیغمبر شیک پوش را گزینه ای واقعی برای نه گفتن به هاشمی میدانستند.
(من هم به او رای دادم.)
انتخابات توسط دولت هاشمی برگزار شده و
خاتمی در انتخابات با رای بالایی پیروز میشود و
جناح راست هم بدون هیچ مشکلی نتیجه انتخابات را می پذیرد و
به او تبریک میگوید !
بعد از گذشت 4 سال (و بیدار شدن امثال خودم از توهم)،
تناقضات برای برخی آشکار شد،
بازی خورده بودیم،
منتقدین دولت هاشمی شده بودند آلترناتیو دولت هاشمی
و وزیران کارگزاران در کابینه خاتمی جولان میدادند.
چهار سال تمام شد !

در انتخابات بعدی، شخصی با نام احمد توکلی همراه با شعاری صریح تر مانند:
مبازره اصولی با آقازادگی و اشرافیت
پا به عرصه گذاشت.
شیفته او شدیم ! (چقدر ساده بودیم!)
این بار به او رای دادیم،
ولی هنرمندی هنرمندان کار خود را کرد و
دیگر بار و صریح تر دولت هاشمی پا به عرصه گذاشت.
اواخر دولت خاتمی بود و برای آینده هم شعارها دیگر کارگر نبود.
باید کار را یکسره میکردند.
تلاشها برای تقابل با نظام کارگر نیفتاد.
انتخابات نهم بود؛
دیگر هر کسی هر کاری از دستش بر می آمد باید میکرد،
همه آمده بودند !
دوره ای هشت ساله و بدون هدف گذشته بود،
هر کس برای خودش داعیه ای داشت !
(کروبی، معین، قالیباف، رضایی، توکلی، لاریجانی، ... و نفر جدیدی مانند محمود احمدی نژاد!)
هاشمی برای وحدت! خودش پا به عرصه میگذارد،
توکلی به نفع قالیباف که برعلیه هاشمی شعارهای تند میدهد کنار میرود!
رضایی عرصه را با وجود هاشمی شلوغ می بیند و کنار میرود!
ولی در کل کسی به نفع هاشمی کنار نمیرود!
لاریجانی هم که کاندیدای جریان راست است
و ژستهای روشنفکری میگیرد و جناح وی هم او را برنده انتخابات میداند !

انتخابات در دست دولت خاتمی است،
و مردم زخم خورده و بازی خورده هم بدنبال گزینه مناسب برای تقابل با هاشمی بودند،
تشخیص گزینه مناسب سخت بود،
کدام یک گزینه حقیقی است؟!
انتخابات به دور دوم کشیده میشود،
و دکتری بنام احمدی نژاد با هاشمی به دور دوم میروند،

قالیباف که به هاشمی فحش میداد به پابوسی هاشمی میرود !
و از تندروی خود ابزار شرمندگی میکند !
و پسر هاشمی هم از قضیه برای رسانه ها میگوید !
چه خوب شد که به دکتر خلبان تکنوکرات! رای ندادیم !

خاتمی در آخرین نطق هایش با حضور در مجلس خبرگان
به تبین دیدگاههای اقتصادی دولت هاشمی و مخالف با شعارهای احمدی نژاد میپردازد؛
"عدالت یعنی گداپروری!"

حتی جناح راست هم حاضر نمیشود از احمدی نژاد حمایت کند !
و میگویند
"در تقابل با هاشمی ما بیطرفیم ! "

دور دوم انتخابات برگزار میشود و احمدی نژاد بعنوان رییس جمهور انتخاب میشود !
و به هاشمی نه گفته میشود.
مخالفت ها با منتخب شروع میشود !
به انتخاب اتفاقی خود تبریک میگوییم
چرا که برخلاف انتخابات قبلی این دفعه سیاسیون مخالف وی هستند
و ما در می یابیم که به هدف زده ایم !
احمدی نژاد به دیدار رهبری میرود؛
رهبری به وی میگوید که
دقت کردم دیدم کسی از عدالت نمیگفت
شعار خوبی است
اما دقت کنید که
به این راحتی ها هم نیست، نخواهند گذاشت ...

جناح راست و بیطرف ! هم برای اینکه از قافله عقب نماند
خود را یک شبه اصولگرا می نامد
و در صدد آن بر می آید که احمدی نژاد را مصادره کند.

چهار سال از دوره منتخب مردم میگذرد
دقت رهبری تازه آشکار میشود:
" به این راحتی ها هم نیست. "

انتخاب دیگری در راه است
دیگر شعار آزادی خشک و خالی کارساز نیست،
باید شعارهای اقتصادی داشت و ساده زیست بود،
باید با انقلاب و امام هم نسبتی داشت،
باید به شعارهای انقلاب بازگشت،
وگرنه کارساز نخواهد بود،
چهارسال اشتباه شد ولی میشود جبران کرد،
میرحسین موسوی را متوهم کردند و آوردند:
"میرحسین جان همه با تو هستند،
تو هم با ما باش !"

حتی جناحیان راست هم (ناطق نوری، لاریجانی، باهنر و ...) از میرحسین حمایت میکنند و
بقول عسگر اولادی احمدی نژاد دیگر آدم بشو نیست!
ناطق نوری به خاتمی میگوید !:
به شهرها برو و بگو
هر کس من (خاتمی) مولای اویم !
میرحسین مولای اوست !

امثال علی مطهری هم میگویند:
"قالیباف بیاید !"

میرحسین با رسانه های خارجی مصاحبه میکند
و میگوید
من آمده ام چون مردم و هاشمی میخواهند !

چنان بااطمینان میگوید که انگار هاشمی و مردم یک سانند !
و همین اشتباه او میشود.

خوبی این انتخابات این است که همه چیز شاف شده و همه علنی و صریح فحش میدهند!
حتی در مناظره های محسن رضایی؛
این سربدار به نکته هایی اشاره میکند که برایم روشنگر است؛ 
وی احمدی نژاد را به تندروی متهم میکند
و بطور مثال میگوید
برای برخورد با پدیده هایی مانند آقازادگی باید برخورد اصولی کرد !
ما خلا قانونی داریم و ...
تازه میفهم در دوره های گذشته توکلی چه میگفت:
برخورد اصولی؛
خلاصه کلامشان اینکه تا اینجا هرکه خورده خورده بیخیال، از این به بعد را بچسب!
...
خوب شد توکلی هم رای نیاورد!

میرحسین میگوید:
" آمده ام تا بگویم گریز از قانون به استبداد می انجامد. "
و اتهام او به رییس جمهور مردم "دروغگویی" است.

بقول شخصی
آنها كه ميليونها لوح فشرده در تخريب احمدي‌نژاد توزيع كردند
يك لوح هم در دفاع از خودشان توزيع مي‌كردند.

انتخابات برگزار میشود و این بار آرایی معنادار به هاشمی و اطرافیانش یک "نه" بزرگ میگویند.
همه وراد گود میشوند
دیگر سکوت جایز نیست
طرحی نو باید در انداخت و نظامی نو !
دیگی که برای ما نجوشد ...
دعوت به آشوب  با نامه ای کذایی
و مهیا کردن اسباب آتش بازی
و در ادامه دمیدن سایر بازیگران بر آتش فتنه ...

علی مانده بود و رای مردم !
علی مانده بود و حوضش !
باید علی کاری میکرد !
علی جان:
"یا با مایی یا بر ما !"

علی مردم را میگزیند و میگوید:
" به کسی باج نمي دهم. "

و دیگر موضوع منتخب نیست
بلکه موضوع خود علی است ...

افکار عمومی بر آن است که
سرسلسله آشوبگران دستگیر شوند
اما درایت علی بعد از نه ماه مشخص میشود
زمانی که فتنه گران کف روی آب شدند و
خودشان با دست خودشان گورشان را کندند و
اینگونه بود که دوره هاشمی داشت تمام می شد!


۱.۰۳.۱۳۸۹

چه خوب شدکه شورای نگهبان، منافقها را تایید صلاحیت کرد

در جمعی این جمله را گفتم:
"چه خوب شد که شورای نگهبان، منافق ها را تایید صلاحیت کرد!"
دوستی گفت:
"شما تندروها! چقدر زود به اشخاص انگ نفاق میزنید! چطور میخواهید جواب دهید؟!"
به او گفتم:
من سوالی از شما دارم؟
گفت:
بفرمایید.
گفتم:
مگر او قبل از انتخابات نگفت که "من آمده ام تا بگویم گریز از قانون به استبداد می انجامد"؟!
مگر او رقیبش را متهم به بی قانونی نمیکرد؟!
مگر او بعد از این شعارها نیامد در انتخابات رسما ثبت نام کرد و زیر برگه قبول داشتن قانون اساسی و رهبری و شورای نگهبان را امضا نکرد؟!
مگر توسط همین شورای نگهبان تایید صلاحیت نشد؟!
گفت:
بله، همینطوره!
گفتم:
پس بعد انتخابات چه شد؟!
مگر برای پذیرش قانون موجود امضا نداده بود؟!
ناسلامتی طرف یک زمانی نخست وزیر مملکت بوده! و رییس شورای نگهبان هم همانی بوده که هست.
چرا گفت نظر شورای نگهبان را قبول ندارد؟!
نمیدانست که اگر شورای نگهبان را قبول نداشته باشد، صلاحیت خودش هم در انتخابات زیر سوال میرود؟!
آیا قانون گرایی قبل انتخابات و قانون گریزی بعد انتخابات نشانه نفاق و استبداد وی نیست؟!
(در اینجا آن دوست عزیز فقط گوش میداد!)
گفتم چطور میخواهی جواب دهی من نمیدانم!
گفتم آیا وقت آن نرسیده که بجای اینکه به من بگویی
شما تندرو! هستی
ما به شما بگوییم
برادر کندرو هستی.
این خط، این نشان
تو نمی بینی من چه کنم؟!
همین ها دلیل عدم نخبگی خود تو هم هست ...


***

بگذریم؛
عجب درایتی داشت سرسلسله انقلاب
که علیرغم فشار افکار عمومی برای دستگیری این منافقین،
حاضر نشد اینها را دستگیر کند تا
خودشان به دست خودشان کوس رسوایی خودشان را جار بزنند و
برای همه مشخص شود که
پشت این شعارهای قشنگ، چه نفاقی خوابیده است.
اینها با دست خودشان کف روی آب شدند.
خدا پشت و پناهش باشد که
حافظ رای مردم بود و رای اکثریت را به اقلیت خودخواه و پرمدعا نفروخت.